نسل جوان؛

نسل جوان؛

سرخوردگی سیاسی و ضرورت شناخت امروزی مزاری
دوازدهم مارچ ۲۰۱۹ میلادی

پس از بیست و چهارسال از غروب مزاری، با آن که او در میان بخش بزرگی از جوانان هزاره به یک نماد عدالتخواهی و معیار رهبری کاریزما تبدیل شده اما اکنون این پرسش بیش از هر زمانی درخور تأمل و یافتن پاسخ است که نسل جوان ما چه شناختی از مزاری دارند وچرا نسبت به مزاری دلبستگی نشان می دهند؟

به نظر می رسد گرایش فزاینده ی زیادی جوانان و گروههای اجتماعی به  امرِ مزاری دوستی، بیش و پیش از آن که مبتنی بر شناخت کارنامه ی مزاری باشد، یک حس نوستالوژیک می باشد که اساسا و عمدتا ریشه و منشأ در چند مسأله و عامل بنیادین دارد:

  • احساس سرخوردگی نسبت به رهبران سیاسی کنونی هزاره

جوانان امروزی هزاره احساس می کنند با رهبران  قومی شان زبان مشترک و حس همداستانی مشترک ندارند. این جوانان تصور می کنند که رهبران کنونی با اوتوریته ی سنتی، دانش مذهبی، اشرافیت سیاسی و فاصله ی طبقاتی خود نتوانسته اند و یا نمی توانند ترجمان خواسته ها و شأن و جایگاه سیاسی هزاره ها و پاسخگوی مطالبات و همگام با رشد نیازها و ضروت های مدرن و جدید این نسل باشند.

  • احساس نارضایتی نسبت به وضع موجود:

بسیاری از جوانان هزاره که در فضای آزادِ پس از بن، زمینه تحصیل و رشد فرهنگی و اجتماعی پیدا کرده اند و به آرمان های بلند اجتماعی و شخصی دل بسته اند، با دغدغه های امروزی و نیازها و ضرورت های مدرن در فضای دمکراتیک، خواهان احترام و جایگاه شایسته در جامعه و خواهان حضور و مشارکت موثر در نهادهای سیاسی ـ اجتماعی و فعالیت های اقتصادی و مدیریتی هستند. درموقعیت امروزی اما این نسل تصور می کنند که حضور کمرنگ آن ها در ادارات دولتی، انزوای سیاسی وفقر اقتصادی، نوعی حس تحقیر سیاسی ـ اجتماعی برای شان پدید آورده است. بدین رو، آن ها  این حس عزلت و سرخوردگی را ناشی از حضور ناموثر سیاستگران هزاره در نظام سیاسی می دانند که نتوانسته است منافع و اقتدار سیاسی ـ قومی هزاره هارا در عرصه های کلان تعامل ملی، تمثیل و تأمین کنند.

  • آموزه های سیاسی رادیکال

نسل جدید ضمن آن که محصول دوره ی جدید است که درآن، آزادی های سیاسی و رشد فرهنگی و دگردیسی های اجتماعی و فکری قابل دیدن است، اما این نسل با آرزوهای بلند و رویاهای بزرگ و مدعاهای آرمانگرایانه، نسلِ رادیکال و منازعه جو و پرسشگر و با مطالبات حداکثری نیز می باشد. این نسل با رخداد تبعیض و تحقیر، عادت نمی کنند و تجربه ی زیستن در سیاهه های تاریک نسل های پیشین هزاره را بر نمی تابند. بدین روست که مشاهده ی تبعیض های سیاسی و حاشیه نشینی های اجتماعی و قومی برای شان غیرقابل هضم است. بنابراین، این نسل، غالبا براین باورند که مزاری با گفتمان رادیکال سیاسی، فضای حاکم بر زندگی جمعی هزاره هارا به سمت وضعیت مبارزات و مطالبات انقلابی رهبری نمود و با قدرت تفنگ و زبان درشت، هزاره هارا به تغییر سرنوشت و عمل رادیکال سیاسی، آدرس داد.

بنابراین، با چنین شناخت ودرکی، نسل نو هزاره در جستجوی گمشده ای بنام مزاری هستند و بدین رو هرچه زمان می گذرد، با تشدید سرخوردگی های سیاسی و اجتماعی درحوزه ی قدرت، چهره و نام مزاری در غبارِ درک حقیقی و داستان اسطوره ای درهم می آمیزد.

  • افزوده های مزاری بر ادبیات سیاسی

واقعیت این است که اگر شناخت مزاری در سطح نوستالوژی سیاسی متوقف شود و تبدیل به یک پرسش استراتژیک در زندگی و عمل اجتماعی نسل جوان هزاره قرار نگیرد، نه تنها مزاری را از محور یک سوژه ی گفتمان عقلانی ـ استراتژیک دور می سازد، بلکه از یکسو به یک سنت مذهبی متصلب در الگوی رفتار فرهنگی و گفتمان ضیق درون قومی محصور می کند و ازسوی دیگر، حوزه ی درک و شناخت این  نسل را از عناصر مهم هویت، مصلحت و منافع و تعامل کلان برون قومی نیز منحرف و به بن بست و ایستایی استراتژیک می رساند.

شناخت واقعی از مزاری در این حقیقت خلاصه می شود که او یک رهبر سیاسی صاحب طرح استراتژیک و یک مبارز هدفمند بود. نقشه ی راه داشت و دارای الگوی روشن در طرح مطالبات قومی و تعامل کلان ملی بود. صادقانه برای این هدف مبارزه نمود و متعهدانه بدنبال طرح نقشه ی راه سیاسی کوشید و جسورانه مطالبات و شعارهای استراتژیک خود را بیان کرد.

او کلید واژه هایی را درادبیات سیاسی مطرح نمود که امروزه به مثابه یک گفتمان عمومی در حوزه تعامل سیاسی و به یک فرهنگ مدنی درمطالبات اجتماعی پذیرفته شده است. دغدغه ی او “عدالت سیاسی” بود. برای شرح این مفهوم و طرح این دغدغه، مفاهیم و کلید واژه های زیادی را در دفتر ادبیات سیاسی ثبت کرد که امروزه، هم در مطالبات مدنی شناخته شده است و هم در در تعامل دمکراتیک قدرت سیاسی، جا افتاده است. بخشی از این کلید واژه ها در مفاهیم ذیل وارد ادبیات سیاسی شده است:

ـ دولت فدرال اسلامی

ـ مشارکت اقوام در قدرت سیاسی براساس شعاع وجودی

ـ تعدیل ساختارواحدهای اداری ولایت و ولسوالی براساس نفوس

ـ رسمیت مذهب شیعه (در سطح کلان تر، این خواسته به معنای به رسمیت شناختن مفهوم تمام آزادی های مذهبی و اعتقادی در یک نظام سیاسی می باشد)

ـ نفی تبعیض و انحصار

ـ شأن اجتماعی و حقوق زن

ـ برابری شهروندی در برخورداری از احترام و امتیاز

ـ جرم نبودن هزاره در تعامل قومی ـ انسانی

شخصیت، بصیرت و سیرت مزاری را در ذیل تعریف و شرح این مفاهیم کلیدی باید شناخت و تبدیل به یک گفتمان درون قومی و برون قومی ساخت. شرح و طرح این کلید واژه ها، روشن ترین راه و اساسی ترین چارچوب برای قضاوت و قناعت اجتماعی نسبت به رهبری و الگوی شناخت وی می باشد.

مزاری هرگز نیاز به تقدیس و برساختن رمزوارگی آیینی ندارد، بلکه شناخت او ضرورت بنیادین و عقلانی به  تعمق و تدبر نسبت به این کلیدواژه ها و مفاهیمی دارد که او از سر درکِ درست سیاسی، تعهد تاریخی و صداقت قومی مطرح کرد.

  • عناصر کلیدی شناخت مزاری
  1. تبری از کیش شخصیت

مزاری هرگز درعمل سیاسی و مبارزه ی حق محورانه اش، بخصوص پس از عبور از سازمان نصر و قرارگرفتن در جایگاه رهبری سیاسی هزاره ها، در سالهای اخیرعمرش، دنبال کیش شخصیت نبود. بدین معنی که او حتا اگر زنده بود، دوست نداشت هواداران و پیروانش،  شخصیت و جایگاه اورا مقدس تر از آرمان ها و اهدافش بشمارند. کسانی که اورا می شناسند بخوبی بیاد دارند که او درعمل، همیشه مقید به اخلاق و متعهد به قوانین تشکیلاتی و حزبی بود واساسا بنیاد مبارزه اش براساس نفی کیش شخصیت و قدسیت زدایی ازاستبداد و مستبدان بود. بدین رو، نسل جوان می باید شناخت از مزاری را برمبنای دو عنصر مهم، یعنی نخست شخصیت اخلاقی و فردی او بعنوان یک فکت مهم رهبری و دوم گفتمان سیاسی و اهداف استراتژیک وی در عرصه ی قدرت، ساختارهای اجتماعی و تعامل کلان ملی استوار سازند. آیینی ساختن سیره و بصیرت مزاری و مقدس ساختن شخصیت و فردیت او، ارزشهای مبارزه و جوهر کلام و پیام مکتب سیاسی وی را درغبار تصورات آیینی و نمایش های احساسی گم می کند.

  1. نقدپذیری

من تا آن جا که در خاطرم باقی مانده، مزاری انتقاد پذیرترین رهبر سیاسی بود. حرف و نقد مخالفان و منتقدانش را با آرامش و صبوری گوش می داد ولی با استدلال محکم وبرهان قاطع پاسخ می گفت. خوب بیاد دارم که پس از تشکیل “حزب وحدت” و پیش از آخرین سفر مزاری به بامیان، شبی در منزل سید عبدالحمید سجادی، با وساطت سید محمد سجادی جلسه ای با یکی از علمای معترض و منتقد که عضو شورای اتفاق بود و با جناح مربوطه اش بتازگی به حزب وحدت پیوسته بود، ترتیب یافته بود. آن شخص معترض که بدلیل تعلق به یک خانواده صاحب نام، آدم نسبتا شناخته شده ای در حزب خودش بود، نسبت به انتخاب ریاست شورای نمایندگی حزب وحدت در تهران، اعتراض و انتقاد شدید و پرتنش وتندی را متوجه مزاری نمود. مزاری بیش از یکساعت چارقد نشسته، دستهایش را بغل کرده بود و چشمش را به زمین دوخته بود و با دقتی توأم  با آرامش، انتقاد و اعتراض آن متعرض را می شنید. پس از اتمام نقد و اعتراض آتشین آن معترض، سرش را بالا کرد وپرسید” گپای شمو خلاص شد بابهِ مَه؟” و پس از اطمینان از تمام شدن حرفهای آن شخص، شروع کرد به صحبت و پاسخ دادن. حدودِ بیش از یکساعت، پیوسته و با آرامش یک به یک به موارد اعتراضات و انتقادهایش جواب داد. من شگفت زده شده بودم از این صبوری و منطق قوی و استدلال محکم مزاری. پس از تمام شدن صحبت هایش، فرد معترض لبخند زد و آرام گرفت و حتا سپاسگزاری نمود؛ گویی آب سردی که برعطش درونش ریخته باشد.

بیان این روایت برای این بود که نتیجه بگیرم، تا آن جا که من شناخت شخصی از مزاری دارم، او شنواترین رهبر سیاسی در برابر نقد و اعتراض بود. همانگونه که در حیاتش آزاد زیست و آزادانه و شجاعانه حرفش را زد، به منتقدانش نیز احترام و آزادی قایل بود تا نقد و اعتراض شان را بیان کنند. از همین روست که  باور دارم او، پس از مرگش نیز، هرگز راضی نخواهد بود پیروانش آزادی بیان و حق نقد را از مخالفان وی سلب کنند.

مزاری، معصوم نبود؛ یک رهبر سیاسی بود. درعمل سیاسی، همیشه جای سهو و خطا وجود دارد. شناخت درست مزاری، تنها از مسیر تحسین و تکریم و سخنرانی های احساسی ملاها و سیاستگران شعارپرداز بدست نمی آید، بلکه با سنجش و نقد منصفانه، محققانه و آگاهانه ی عملکرد سیاسی او، کارنامه و پیکار سیاسی و مدعاهای بزرگ انسانی اش پیراسته تر دیده خواهد شد و درک عمیقتری از شخصیت و کاریزمای سیاسی ـ اجتماعی اش فراهم خواهد آمد. بنابراین، بگذاریم آن دسته از جوانانی که شناخت اندکی از مزاری دارند و یا حتا نقدی براو وارد می دانند، حرف خودرا بر زبان بیاورند و نقد خودرا بنویسند. با این گونه رویکرد، می توان مزاری را در پرتو تاریخ، روشنتر دید و آگاهانه تر دوستش داشت، صادقانه تر همراهی اش نمود و انگیزه مند تر با میراث هایش احساس همنوایی و هم پیوندی کرد.

  1. صلح درون قومی

یکی از بزرگترین میراث ها وکارنامه های مزاری، صلح درون قومی و همپذیری شکیبانه بود. نقش مزاری در تشکیل حزب وحدت و تلاش صادقانه ی او در پایان بخشیدن به منازعات خونین گروههای سیاسی و احزاب شیعی ـ هزارگی در دهه 60 و قاطعیت و تعهد او بر نفی و طرد جناح بازی های درون حزبی در دوره ی رهبری حزب وحدت، مبارزات و ابتکارات بی بدیلش در طرح شعارهای استراتژیک و گفتمان های سیاسی می باید سوژه ی بنیادین شناخت و تعریف او گردد. نسل جوان امروز ما می باید این بُعد از کارنامه ی مزاری را با دقت و تعمق بیشتری بخوانند و مبنای کنش سیاسی ـ اجتماعی خویش قرار دهند.

گسست سیاسی و شکاف های رو به افزایش درون قومی هزاره ها، می تواند زمینه ها و بسترهای یک خطر جدی برای بازگشت لجام گسیخته به بحران سیاسی و فرسایش اجتماعی دهه شصت را فراهم نماید. بدین رو، شکیبایی در تعامل درون قومی، سوای تفاوت های سیاسی ـ مذهبی و پراکندگی های جغرافیایی  و مسالمت و عقلانیت در درک منافع و اقتدار درون ساختاری این جامعه، می تواند قدرت سیاسی و استحکام بنیان های گفتمان درون قومی جامعه ی هزاره را تضمین کند و آن هارا درعرصه کلان تر تعامل ملی و چانه زنی های قدرت بین القومی، صاحب اثر و تآثیر نماید.

  1. گفتمان سکولار

مزاری یک روحانی بود اما درعمل سیاسی و اندیشه ی اجتماعی، مباحثی را مطرح و مورد توجه قرارداد که نتایج و محتوای سکولاریک داشت. او از رسمیت مذهب شیعه بعنوان یک حق شهروندی سخن گفت اما بنیاد مطالبات و مبارزات او برمبنای مشارکت سیاسی، عدالت اجتماعی، حقوق اقلیت ها( به معنی عام جنسیتی، مذهبی و دینی و اجتماعی و تباری) و ارزشهای انسان محور و تعامل سکولاریک با تمام گروهها و گرایش های اعتقادی و سیاسی استوار بود. به همین دلیل بود که در زمان رهبری اش، مرجع سیاسی و رهبر مورد اعتماد تمام طیف های سیاسی هزاره قرار گرفته بود.

بنابراین، محدود کردن مزاری در سه عنصر مذهب شیعه، صنف روحانیت و گرایش های ایدئولوژیک، ضمن آن که جفا بر کارنامه ی تاریخی و مرامنامه ی سیاسی او می باشد، بشدت گمراه کننده و انحراف آمیز است و زوایای روشن میراث و آثار متقن دستاوردهای مبارزاتی و الگوی عملی و اهداف انسانی ـ عرفی اورا پنهان نگه می دارد.

  1. رویکرد تعاملی

مهمترین وجه سیاست گری مزاری که اندیشیدن برآن برای نسلهای امروز و فردای هزاره به مثابه یک آموزه سیاسی مهم است، شناخت مزاری از پیچیدگی های ساختاری جامعه ی افغانستان و گفتمان قومی حاکم بر فضای تعامل ملی بود. او بادرک این پیچیدگی، معتقد بود که هزاره برای شریک شدن برسرنوشت مشترک و سهم گرفتن درشکل بندی تاریخ سیاسی و بهسازی نظم قدرت ملی می باید هزاره ها رویکرد تعاملی با تمام اقوام پیشه کنند وهمسازگری را بعنوان یک اصل در بنیاد رویکرد سیاسی خویش اتخاذ نمایند. به همین دلیل بود که می گفت،” ما وحدت ملی را یک اصل در افغانستان می دانیم.”

اگر مزاری در سه سال حضور خود در کابل کوشید با تمام رهبران قومی و قدرت های ذیدخل در بحران کشور، از درِ گفتگو و تفاهم و درمواردی مانند رابطه با رهبری سیاسی جامعه ی اوزبیک، از دریچه ی دوستی و اعتماد وارد شود. مزاری درهیچ جنگی پیشقدم نشد. تمام جنگهایی که بین حزب وحدت به رهبری او وجمعیت اسلامی به رهبری برهان ادین ربانی و حزب اتحاد اسلامی به رهبری عبدلرسول سیاف اتفاق افتاد، جنگ دفاعی بود؛ او میدانست که حزب وحدت تحت رهبری او وبلکه  تمام هزاره ها، نه توان ادامه ی جنگ های فرسایشی را دارد و نه قدرت برنده شدن در تقابل همه گیر نظامی  را. به همین دلیل کوشش او این بود که ضمن دفاع از حریم هویت و حرمت جامعه ی خود، برای بهسازی زندگی جمعی و ثبات سیاسی، به زیست مسالمت جویانه و مبادلات فرهنگی ـ تمدنی هویت ها می اندیشید و بدین رو، تعامل، همسازگری وهمپذیری درمناسبات چندجانبه ی قومی را مهمترین ضرورت بقای سیاسی و تضمین گر حیات ملی می دانست.

  1. مانفیست ملت سیاسی

بزرگترین مانفیست مزاری، ساختن یک “ملت سیاسی” از جامعه هزاره بود. او دریافته بود که مشکل بزرگ تاریخی هزاره ها فقدان یک “روح جمعی” در فرایند یک آگاهی سیاسی ودر قالب یک نهاد مشترک سیاسی می باشد که بتواند هزاره هارا به صفت یک “قدرت اجتماعی” و یک ملت سیاسی صاحب اقتدار جمعی در سطح ملی ارتقا بخشد.

مزاری برای ساختن یک ملت سیاسی، سه عنصر بنیادین را در جامعه ی هزاره برجسته ساخت و تمام گروه‌های اجتماعی، طوایف و مناطق هزاره هارا به آن سه عنصر اساسی معطوف نمود:

الف) ایجاد یک نهاد قدرتمند سیاسی که بتواند بعنوان چترِسیاسی و مطمئن برای هزاره ها عمل کند و ترجمان قدرت سیاسی، آرمان های تاریخی و خواسته های بنیادین اجتماعی آنها باشد.

حزب وحدت زیر رهبری مزاری، توانست بعنوان یک نهاد قدرتمند موقعیت پیدا کند و بدین ترتیب موفق گردید به مثابه یک نیروی انسجام بخش سیاسی-اجتماعی، گروه‌های اجتماعی مختلف و نیروهای سیاسی- ایدئولوژیک متعدد را سازماندهی نماید و درعرصه ی تعامل قدرت سیاسی بعنوان یک طرف اصلی و قدرتمند نقش ایفا کند.

ب) رهبری مقتدر و متحد سیاسی:

شهید مزاری توانست برای نخستین بار درتاریخ سیاسی دوقرن اخیر هزاره ها، به صفت یک رهبر سیاسی مشروع و مقتدر و برخوردار از زیرکی و تجربه ی طولانی مبارزات سیاسی، ظهور کند و با انتخاب یک زبان موثر سیاسی، اهداف اجتماعی، مطالبات سیاسی و نقشه استراتژیک ملت سازی به تقویت روح جمعی و بیداری وجدان سیاسی هزاره ها تکانه ای بنیادین ایجاد کند.

انسجام مردمی، بسیج اجتماعي، زبان مشترک، جرآت اجتماعی و آگاهی فرهنگی و توجه به منافع مشترک از جمله پدیده ها و پیامدهای رهبری مزاری بود.

ج) گفتمان سکولار هویت محور

مزاری بدرستی دریافته بود که بحران اساسی و عمومی افغانستان در قدم نخست و بحران اجتماعی ـ فرهنگی هزاره ها به تبع آن، بحران هویتی است. نزاع هویتی ساده ترین و همزمان عمیق ترین نزاع تاریخی می باشد که تمام حوزه های  سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و زیستی ـ اکولوژیک افغانستان را احاطه کرده است. همین نزاع موجب بحران ساختاری و مانع توسعه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دراین سرزمین گردیده است.

از همینرو بود که مزاری، نخست بحث احیای هویت را با تکیه برامر خویشتن شناسی تاریخی ـ فرهنگی، بمنظور تقویت روح جمعی و تقویت انرژی فرهنگی ـ اجتماعی و انگیزش مسولیت و بیداری سیاسی هزاره ها مطرح کرد وسپس هزاره ها به یک امر کلان تر سیاسی معطوف نمود و آن گفتمان سکولار و عرفی در حوزه تعامل جمعی در درون جامعه هزاره بود. گزاره هایی مانند “هزاره بودن جرم نیست”، یا این براسازه که هرقومی به اندازه شعاع وجودی خویش باید در قدرت سهیم باشد، و یا طرح حقوق اقلیت ها و مشارکت سیاسی، مفروضه های سیاسی و عناصر گفتمانی نیرومند، تکان دهنده، برانگیزاننده و انرژی بخشی بودند که هزاره ها را به امر کلانی بنام منافع جمعی، قدرت جمعی، مطالبات انسانی و باورهای سیاسی ـ هویتی معطوف و پیوند زد و بدین ترتیب قدرت منجمد و خفته ی اراده و فاعلیت آن هارا احیا کرد و درمسیر فعلیت فعال شتاب داد.

  1. گفتمانِ معطوف به قدرت

مزاری یک مدعای بزرگ در گفتمان قدرت مطرح کرد و آن، گزاره ی بنیادینِ مشارکت عادلانه هزاره ها در قدرت سیاسی بود؛ امری که برای نخستین بار با چنین صراحت و قدرت و جدیتی درتعامل قدرت، درحوزه ی ادبیات سیاسی و در فضای کلان گفتمانی افغانستان مطرح می شد و بتدریج در قاموس ادبیات سیاسی و در مناسبات قومی جا می افتاد.

احزاب سیاسی – جهادی و رهبران فکری و اجتماعی و سیاسی هزاره ها تا آن زمان، هیچگاه صاحب یک گفتمان سیاسی روشن نبودند و بویژه درعرصه ی قدرت، هیچ ایده و نشانه ای را مطرح نکرده بوند؛ مزاری اما نخستین فردی بود که وجدان سیاسی هزاره هارا معطوف به امر قدرت سیاسی نمود و بحث مشارکت و تعامل درحوزه قدرت سیاسی کلان را مطرح وبرای نخستین بار بصورت نهادمند و پویا، وارد دستگاه ذهنی، روح جهعی و ادبیات سیاسی هزاره ها نمود. بدین ترتیب بود که این گفتمان سیاسی، مهمترین فرصت را برای انسجام سیاسی و همبستگی اجتماعی جامعه هزاره فراهم آورد.

رهبر شهید و تولید مفاهیم ارجمند در ادبیات سیاسی

رهبر شهید و تولید مفاهیم ارجمند در ادبیات سیاسی





نسخه صوتی این مقاله را اینجا بشنوید…

ساختار سیاسی ـ اجتماعی جامعه افغانستان به گونه ای تولیت شده که در دوصد سال گذشته کمتر مجال و زمینه باز تولید ارزش های فرازمند را در ادبیات سیاسی و گفتمان ملی پیدا کرده است. تکرار و تداوم حاکمیت های تماتخواه و «خرد اندیش» عامل اصلی چنین سکون و سکوتی در مفاهیم و مأخذ ادبیات سیاسی بوده است.

رهبر شهید یک «پدیده» در ادبیات سیاسی جامعه افغانستان بود. او جسورانه مفاهیم و مصادقی را در گفتمان ملی ارايه نمود که منشاء تولیدات جدید و موجب ابداع واژگان بدیع در ابیات سیاسی گردید. دیدگاه ها و باز آوری های که در آن رهبر فرزانه در جهت پویای ساختار ایستای اجتماعی و پردازش مؤلفه های حاکمیت ملی مطرح نمود، به عنوان گزینه های فخیم یک «اندیشه کلان» سیاسی قابل مطالعه و پژوهش است.

مفاهیمی را که استاد شهید در تعامل پرتنش و خردگریز سیاسی معاصر افغانستان باز تولید کرد، نه یک مقوله روشنفکری، بلکه یک تدبیر و فهم جامعه شناسانه در حوزه سیاست علمی می باشد که ناظر بر درک عالمانه فراگردهای ساختاری و ایجاد تغییرات مقبول و مفید در سازمان سیاسی جامعه ی ساکن و ساکت افغانستان بوده است. تلاش های بلیغ او در جهت همگانی کردن «فهم سیاست» و کوشش های مجدانه اش بخاطر بسط همسازی و همسانی ارزش های سیاسی در عرصه ای ملی، نخستین بار در ادبیات سیاسی ما تدبیر، طرح، تولید و ارایه شده است.

تولید مفاهیم و ارزش های چون عدالت طلبی، برابری و توزیع ارزش ها،حقوق اقلیت ها، خویشتن یابی و دیگر باوری ملیت ها، توزیع عادلانه قدرت و حاکمیت سیاسی برای تمام اقوام، اصلاحات اداری، هم پذیری و دیالوگ سیاسی میان صاحبان قدرت، ایجاد جرأت و جسارت اجتماعی برای توده های محروم و محکوم، افغانستان فدرالیزم و… برای اولین بار و به صورت گسترده و شجاعانه در ادبیات سیاسی ما صورت گرفته است. آنچه که در بررسی این موضوع اهمیت اساسی دارد، طرح و تولید مبتکرانه و هوشمندانه ای چنین مفاهیمی در ادبیات سیاسی به عنوان آموزه ها و نمادهای ارجمند است تا کاربردهای آن همگانی گردیده و ذهنیت عمومی نسبت به آن ها گشایش پیدا نماید و در نتیجه مأنوس ساختن اذهان و افکار نسبت به این مفاهیم به ارتقای فهم و شعور سیاسی عامه انجامد. فرایند طبیعی این سیره و ثمره، گسترش و توسعه و غنای واژگان ادبیات سیاسی در سطح ملی خواهد بود. بنابر این، شناخت جایگاه و پایگاه رهبر شهید یک ضرورت اجتناب ناپذیر اجتماعی و تاریخی برای نسل حقیقت جوی امروز است ت چرا که این نیسل در معرض فهم ناگزیر سیاست و تحول گریز ناپذیر مفاهیم سیاسی قرار دارد، شناخت مزاری شهید به معنای درک حقایق بخش مهمی از تحولات و تطورات حساس تاریخ سیاسی معاصر است. تأمل بر آموخته ها و ساز و کارهای فرهمند آن بزرگ در عرصه سیاست، به روشن شدن بسیاری از نیازها و آرزوهای گمشده ای این نسل خواهد انجامید.

داده های او در ادبیات سیاسی، اکنون که کشور در آستانه تحولات جدید قرار گرفته، به آشکاری در تعامل ملی تطبیق و بازگویه می شود و این، اولاً جامعیت و کلان نگری اندیشه های سیاسی ـ اجتماعی آن رهبر جاودانه را در حوزه آرمان ها و گفتگوهای ملی قابل تطبیق می سازد و ثانیاً هوشمندی، دقت و آینده نگری بی بدیلش را در پیشگویی و داوری حقایق و واقعیت های پیچیده ای جامعه افغانستان می نمایاند. اکنون همه شاهیدیم گه گفته های آن شهید مبنی بر اصلاحات اداری، حقوق اقلیت ها و مشارکت اقوام در ساختار سیاسی بر زبان همگان جاری است و همه طرف های داخلی و جامعه بین المللی شرط اصلی تحقق و ثبات و صلح در افغانستان را تأمین حقوق شهروندان و مشارکت اقوام می دانند.

کلام آخر اینکه، رهبر شهید مفاهیم غنی و فخیمی در حوزه ای ادبیات سیاسی ارایه و نیز تاریخ معاصر را پیش بینی پذیر نمود. شناخت و فهم این مفاهیم و تاریخ، از یکسو دایره واژگان ادبیات سیاسی فسیل شده ای ما را گسترده می سازد و از سوی دیگر، توانایی، درک و تحلیل نسل امروز و آینده را از داده های سیاست و عناصر ادبیات سیاسی بطور فوق العاده ای غنا و فربی می بخشد.